کتاب مقدس بهائیان یعنی ایقان، با این مقدمه آغاز می شود:
بسم ربنا العلی الاعلی
الباب المذکور فی بیان أن العباد لن یصلوا الی الشاطی بحر العرفان إلا بانقطاع الصرف عن کل من فی السموات و الارض لعل تصلن الی المقام الذی قدر الله لکم و تدخلن فی سرادق جعله الله فی سماء مرفوعا.
در بررسی محتوایی کتاب ایقان، باید اعتراف کنیم که این کتاب از معارفی ناب و جملاتی الاهی بهره مند است؛ جملاتی که هر یک، دریایی از معارف را در خود نهفته و بشر از آوردن مانند آن ناتوان است. بله ایقان، معارفی الاهی دارد که در ادامه در این باره خواهیم نوشت:
ما به همه حق جویان بهائی و غیر بهائی توصیه می کنیم که حتی برای یک مرتبه هم که شده، کتاب ایقان را بخوانند، البته با در نظر داشتن این نکات:
1. هنگام خواندن در نظر داشته باشید که کتاب ایقان، چه دردی از دردهای روزگار را رفع می کند.
2. بررسی کنید که با چه موضوعی آغاز می شود و به چه موضوعی پایان می یابد.
3. در نهایت اینکه، جملاتی که از کتب دیگر، چون قرآن در این کتاب نقل شده است را حذف کنید و دوباره آن را بخوانید و درباره محتوای آن قضاوت کنید.
اگر چنین کنید، تازه در می یابید که ارزش محتوایی و معارف الاهی ایقان، به آیاتی است که از قرآن به عاریه گرفته است؛ بله نویسنده ایقان (حسین علی نوری)، با قرض گرفتن آیاتی از کتاب مقدس مسلمانان، آن هم بدون ذکر منبع، به کتاب خود ارزش و محتوا داده است و بر این اساس است که بر خلاف عرف، از کتاب خود تعریف و تمجید می کند، زیرا عرف بر آن است که خواننده کتاب، پس از خواندن و بهره مندی از نوشته، به اندازه بهره ای که از آن برده از آن تعریف می کند نه آن که نویسنده از سوی خواننده تصمیم بگیرد…
شایان ذکر است که ایقان، کتابی که ارزش والایی نزد بهائیان دارد، ارزش و محتوای خود را از 146 آیه ای گرفته که از قرآن کریم، کتاب آسمانی اسلام نقل کرده است. با حذف این 146 آیه، نوشته های این کتاب، محتوای خود را از دست می دهد، زیرا نه فصلی باقی دارد، نه موضوع مشخصی. البته خود نویسنده هم به این نکته اشاره دارد، آنجا که در مقدمه کتاب می گوید:
«أن العباد لن یصلوا الی الشاطی بحر العرفان؛ بندگان خدا به کنار دریای عرفان نخواهند رسید.»
برای نمونه، به سه آیه از آیاتی که در کتاب ایقان آمده است، اشاره می کنیم:
1. سوره یس، آیه 30: «یا حَسْرَهً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ».
2. سوره غافر، آیه 5: «وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَق».
3. سوره هود، آیه 38: «وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ».
در پرانتز این نکته را هم بدانیم که: در ادبیات عرب، هیچ گاه حرف «لعلّ» که ناصب اسم است و رافع خبر، پیش از فعل نمی آید، پس لعل تصلن اشتباهی فاحش استز